نویسنده : مهرنوش صفایی مروری بر خاطرات زندگی دختری، که گذشته ی پر حادثه خود را به خواندن نشسته است. روزگاری که با رنج و اشتباه و حوادثی تلخ و شیرین سپری شده است. سرگذشتی که قهرمان آن هر کدام از ما می تواند باشد و لحظه به لحظه آن را می توان زیست و با تمام وجود لمس کرد. نگاهی به عشق، نظری به زندگی و عبور از صفحاتی که با تمام حوادث تلخ و شیرینیشان کتاب قطوری از سرنوشت یک انسان را شکل می دهند. گزیده ای از کتاب : می دانم… خوب می دانم که برای دل بستن دنیا پر از ساز و برگ است اما کاش کسی با قدرتی مافوق بشری قلب تو را برای همیشه مهر و موم این تیپاخورده خزان زده می کرد… به دست هایم نگاه کن پر از شوق پر کشیدن به سوی توست. به قلبم نگاه کن پر از نیاز اسارت توست. حبس کافی است مهربانم… مرا از این محبس از این دربندی بی سرانجام برهان… بگذار این سر پر از خیال و آرزو بر زانوان تو خواب سال های طلایی همیشه با تو بودن را ببیند.