(حکایات ،خاطرات و اندیشه در متن آثار شریعتی) نویسنده : علی شریعتی تدوین و مقدمه : ش.لامعی موضوع اصلی این کتاب اسلام است. یکروز یکی از زندانبانان به شریعتی سخت گرفته و زیاد آزارش داده بود ، بعداً تحت تاثیر مظلومیت وی پشیمان می شود و در صدد دلجویی بر می آید و می پرسد : چطور شد که تو را گرفتند؟ فقط چند تایی اسلحه داشتم! اسلحه داشتی؟ خوب چی بود؟ - خوکار - اوه اسلحه خودکار؟ مارکش چی بود؟ - بیک!!! - چی؟بیک؟نشنیده ام !! - بله بیک خودکار بیک !!!! بهترین های خود را به دنیا ببخش حتی اگر هیچ گاه کافی نباشد... مردم اغلب بی انصاف, بی منطق و خود محورند,ولی آنان را ببخش . اگر مهربان باشی تو را به داشتن انگیزه های پنهان متهم می کنند,ولی مهربان باش اگر موفق باشی دوستان دروغین ودشمنان حقیقی خواهی یافت,ولی موفق باش. اگر شریف و درستکار باشی فریبت می دهند,ولی شریف و درستکار باش . آنچه را در طول سالیان سال بنا نهاده ای شاید یک شبه ویران کنند,ولی سازنده باش . اگر به شادمانی و آرامش دست یابی حسادت می کنند , ولی شادمان باش . نیکی های درونت را فراموش می کنند.ولی نیکوکار باش . بهترین های خود را به دنیا ببخش حتی اگر هیچ گاه کافی نباشد. و در نهایت می بینی هر آنچه هست همواره میان "تو و خداوند" است نه میان تو و مردم