نویسنده : ر.اعتمادی داستانی بسیار جالب از سرنوشت یک دختر کوچک که در روستا متولد شده با اسم شوکا که شهرآشوبی می شود . دختری که از مزارع کشاورزی و کارکردن داخل خانه هایی داخل روستا از زیر دست نامادری نا مهربان و بد جنسش به تهران فرار می کند.هم اکنون به تمامی آن سالها می اندیشم و فکر می کنم و برایم نمایان می شود زندگی نسل ما تاریخ این سرزمین است. و به درستی هر یک عمری طولانی دارای تجربه بوده است. از کودکی همانند بزرگسالان زندگی می نماییم و برای آنکه به بزرگسالی رسیدیم مسئولیت زیادتر از قدرت و نیرویمان بر کول کشیدیم .ولی امیدوارم که فرزندان الان از شنیدن داستانهای نسل ما تجربیاتی جدید به دست آورند و ما را باور کنند.