نویسنده : احمد نظری داستانی است از سه پرنده دریایی با شور و شوقی فراوان در دل، که آن ها را علاقه مند به پرواز در دور دست ها و رفتن به سرزمین هایی دیگر می کند. با وجود تمام علاقه ای که به این کار دارند دلهره ای عجیب در وجودشان حس می کنند، سفر همیشه خطرات و اتفاقاتی جالب را با خود به همراه دارد. این سه پرنده دیگر سر از پا نمی شناسند و می خواهند هر طور شده این ساحل و دریای تکراری را ترک کنند و مکان هایی جدید را با چشم خودشان ببینند. گزیده ای از کتاب : آسمان ستاره ریز بود، نسیم می وزید و در این جا حس لطیفی بود که در هیچ کجا یافت نمی شد. دریا هر لحظه موجی از زیباترین واژه ها را به ساحل تقدیم می کرد و هر از گاه فریادی، که گویی سخن ها ناگفته از دیرهنگام در دل داشت، با چنان احساسی که این سخن، آخرین سخن اوست، اما نه، او گفتنی های بسیار در دل دریایی اش داشت. در این هنگام از شب، چه زیبا بود گفت و شنودهای سرشار از احساس آن دو. پرندگان جوان، اولین بار بود که آن ها را این چنین می دیدند. شاید همیشه این گونه بوده اند و آن ها برای اولین بار بود که می دیدند.
0 نظر