نویسنده : رندی پاش ترجمه : مرجان متقی رندی پاش، ۴۷ ساله، دارای سه فرزند دو، سه و شش ساله. استاد علوم کامپیوتر کارنگی ملون و متخصص در «دنیاهای مجازی». دارای سابقه همکاری با الکترونیک آرتس، والت دیزنی و گوگل. همه اینها خوب است. اما افراد با چنین رزومهای کم نیستند. پزشکان به رندی پاش گفتهاند در اثر سرطانی که دارد، طی سه تا شش ماه آینده خواهد مرد. اما هنوز هم او متمایز نیست. سرطان آنقدر چیز نادری نیست که آدم را از دیگران متفاوت کند. ماجرا چیز دیگری است: این رسم در دانشگاهها وجود دارد که از افراد مختلف میخواهند فرض کنند «آخرین سخنرانی زندگی خود» را انجام میدهند و مخاطبان، پای صحبت سخنران بنشینند تا ببینند حاصل یک عمر کار و تجربه در یک سخنرانی چگونه خلاصه میشود. آنچه رندی پاش را متمایز میکند این است که زمانی که رندی پاش در سال ۲۰۰۷ این سخنرانی را انجام داد، واقعاً میدانست که آخرین سخنرانی او خواهد بود. ۴۰۰ نفری که در سالن دانشگاه نشسته بودند در ابتدای سخنرانی با تصاویر سیتی اسکن شکم رندی پاش مواجه شدند! اما او بلافاصله توضیح داد که قرار نیست در این سخنرانی درخصوص بیماریاش حرف بزند. او میخواهد در مورد «اهمیت رویاها» و «تلاش برای رسیدن به آنها» صحبت کند؛ «دیوارهای بلند را نساخته اند تا مانع رسیدن ما به رویاهایمان شوند. دیوارها را ساختهاند تا با سختکوشی و عبور از آنها، به همه نشان دهیم رویاهایمان چقدر برایمان مهم هستند. دیوارها مانع ما نیستند. دیوارها وجود دارند تا مانع کسانی شوند که به اندازه ما، رویاهایشان را دیوانهوار دنبال نمیکنن....» پس از پایان سخنرانی رندی پاش، دکتر کوهن رئیس دانشگاه کارنگی ملون، پشت تریبون قرار گرفت و با بغض گفت: «رندی! ما برای حفظ یاد و خاطره تو، پلی میان دانشکده علوم کامپیوتر و دانشکده هنر احداث میکنیم و نامش را پل رندی پاش میگذاریم. میدانم پس از تو، نسل جدیدی از دانشجویان وارد دانشگاه خواهند شد که تو را نمیشناسند. آنها وقتی از روی این پل رد میشوند، میپرسند که رندی پاش که بود؟ و دیگرانی که تو را میشناسند برای آنها از تو خواهند گفت. متأسفم که آنها تو را تجربه نمیکنند. اما اثری که از تو بر جا مانده است را تجربه خواهند کرد...» کتاب «آخرین سخنرانی» را رندی پاش، پس از آن سخنرانی نوشت. این کتاب مدتها از جمله پرفروشترین کتابهای آمریکا بود. رندی پاش میگوید این کتاب، وصیتی است که برای فرزندانش نوشته است. به قول خودش: «من خودم را بر کاغذی نوشتم و داخل یک بطری انداختم به امید اینکه روزی فرزندانم این بطری را از آب بگیرند و نامه من را بخوانند...» رندی پاش، در آن سخنرانی رویاهای کودکیاش را گفت. پس از سخنرانی رندی، مردم چنان تحت تأثیر قرار گرفتند که هر کس تلاش کرد قبل از مرگ وی، بخشی از آرزوهایش را برآورده کند.
0 نظر