نویسنده : اسماعیل فصیح نویسنده در این رمان به توصیف جامعهای پرداخته که در آن فشارها و تنشهای حاصل از جنگ تحمیلی بر مردم وارد میشود. در بخشی از داستان میخوانیم: «البته مردم تهران هم در زندگی این روزها، از فرط شادمانی و خنده، رودهبر هم نمیشوند. آنها هم مثل همه به نوعی منتظر چیزیاند، توی صف منتظر اتوبوساند یا منتظر نان لواشاند یا منتظر پاسپورتاند یا منتظر بچههایشان از جبههها یا منتظر اعلان کوپن مرغاند یا منتظر اعلان کوپن نفتاند، یا منتظر یک چیزی هستند... و خدا را شکر میکنند. مردم تهران همیشه خدا را شکر میکنند. بابا حالا خوبه، اگر برق دو ساعت برود، میگویند: "بابا حالا خوبه که دو ساعت میره." اگر چهار ساعت برود میگویند: "بابا حالا خوبه که چهار ساعت میره."» اسماعیل فصیح در دوم اسفند 1313 در تهران تولد یافت. پس از تحصیلات عالی در آمریکا، به ایران بازگشت و از سال 1342، در شرکت ملی نفت ایران در مناطق نفتخیز جنوب به کار پرداخت و در سال 1359 با سمت استادیار دانشکدهی نفت آبادان بازنشسته گردید. شراب خام، دل کور، داستان جاوید، ثریا در اغما، درد سیاوش و باده کهن برخی از آثار منتشرشدهی اوست.